با سلام خدمت شما همراهان عزیز و ارجمند

فعالیت های ما ، پس از مدتی تقریبا طولانی ، از امروز دوباره آغاز شده است.

در این آغاز دوباره ، تلاش می کنیم تا بتوانیم اطلاعاتی را  در اختیار شما قرار دهیم تا برای شما مثمر ثمر واقع شود .

حبیبه یا فاطمه یکی از جدّه های سید بن طاووس و مادر رضاعی امام صادق(ع) بود. وقتی منصور دوانیقی به مدینه لشکرکشی، عده ای را کشته و عده ای را به اسارت برد و آنان را با غل و زنجیر در زندانی تاریک حبس کرد.داوود نیز در میان این اسیران بود.فاطمه،خبری از فرزندش نداشت و پیوسته مشغول دعا و تضرع بود.از صلحا و نیکان طلب دعا می کرد؛ ولی اجابت نمی شد.هر روز خبری از فرزندش می آوردند بر مصیبت و غم او تازه و بیشتر افزوده می شد.

روزی امام صادق(ع) بیمار شد، ام داوود به عیادت ایشان رفت و از ایشان طلب دعا کرد.حضرت دعایی را به ایشان تعلیم داد و فرمود: در ایام البیض ،آن اعمال را بجا آور.ام داوود می گوید:این اعمال را انجام دادم و در خواب جمعی از ملائکه، پیامبران و شهدا را دیدم و پیامبر(ص) به من خطاب کرد فرمود:«ای مادر داوود! بر تو بشارت باد که این جماعت برای تو دعا کردند و حاجتت برآورده شد».ام داوود می گوید:از خواب بیدار شدم و پس از مدتی داوود بر من وارد شدو گفت:مادر! در عراق در زندانی تنگ و تاریک بودم و نا امید از رهایی.در خواب دیدم که تو بر حصیری به نماز نشسته ای و دور تو مردان چندی جمع شده اند که سرهای ایشان بر آسمان و پاهایشان درزمین بود و تسبیح خدا می گفتند.آن گاه پیامبر(ص) را دیدم که خطاب به من فرمود:«خدای تعالی دعای مادرت را در حق تو مستجاب کرد».چون بیدار شدم فرستادگان منصور دوانیقی به زندان آمدند.

شبانه مرا پیش او برده،غل و زنجیر را از دست و پای من باز کردند و ده هزار دینار به من داده ،بر شتری سوار کردند و به سرعت به مدینه رسانیدند.فاطمه می گوید:من داوود را به خدمت امام صادق(ع) بردم.حضرت فرمود:سبب آزادی تو آن بود که منصور، امیرالمؤمنین(ع) را در خواب دیده بود و به او گفت:«فرزند مرا رها کن که اگر این کا ر را نکنی تو را در آتش می اندازم!چون نظر کرد دریایی از آتش را درزیر پای خود دید.از وحشت بیدار شد و ترا رها کرد.


جهت دریافت تصویر در ابعاد اصلی اینجا کلیک کنید.